درس کفایة الأصول - 1
از توفیقات من در این ماه مبارک آن بود که درس کفایه الأصول را خدمت یکی از اساتید عزیز شروع کردم. یادش به خیر... سال 79 یعنی سه سال قبل از آنکه رسما طلبه شوم، در حالی که دانشجوی رشته زراعت و اصلاح نباتات بودم. به لطف معرفی تنی چند از دوستان همدم و همدل، به عنوان مستمع آزاد در درس اصول الإستنباط ایشان شرکت می کردم. در اواسط همان درس بود که پدر بزرگوارم تماس گرفت و فرمود که قرار گفتگوی اولیه با کسی که بعدها همسر و هموجودم شد را گذاشته... ماه شعبان بود و من از مشهد روانه آمل شدم و نخستین ملاقات ما شکل گرفت و شد آنچه شد. به خاطر دارم هنگام خداحافظی با استاد، علی رغم اینکه علت مسافرتم را نگفته بودم، ایشان فرمود: «مبارک است ان شاء الله» من هم به روی خودم نیاوردم. امسال از ایشان پرسیدم که شما از کجا فهمیده بودید که ماجرا از چه قرار است؟ فرمودند: «می دانستم که به جز مساله ازدواج، چیزی نمی تواند شمایی را که با آن علاقه سر درس حاضر می شدید، ناگزیر به ترک درس کند!»
از آن ایام 13 سال پر ماجرا می گذرد... چه سال هایی... در این مدت من ازدواج کردم و طلبه شدم و در کنار آن، به مقطع ی ارشد و دکتری دانشگاه راه یافتم و در حوزه و دانشگاه به تدریس مشغول گشتم و تطورات و تحولات شگرفی از قلب اندیشه های سنتی تا دل اندیشه های مدرن را پشت سر گذاشتم. استاد در حالی که آن سال ها بعضا روزی 9 جلسه تدریس می کردند و در همین حدود هم درس می گرفتند. ناگهان به عللی درس و بحث حوزه را ترک کردند و سپس به لطف خداوند دوباره برگشتند و با پشتکاری مثال زدنی (بلکه بی مثال) راه علم را دوباره پی گرفتند و ازدواج نمودند و چندین کتاب تالیف و تصحیح کردند و اکنون من الهدایة الی الکفایة را تدریس می کنند و مشغول درس خارج اند. در این سال ها کم و بیش خدمتشان می رسیدیم و احوالی می پرسیدیم تا اینکه دست تقدیر دوباره ما را در یک کلاس، جمع نمود. از سال ها قبل دوست داشتم بخش اول کتاب کفایة الاصول آخوند خراسانی (این کتاب، کتاب درسی اصول فقه حوزه های علمیه است که طلاب در سال نهم و دهم حوزه آن را درس می گیرند.) را با قوت در نزد استادی که هم مسلط به علم اصول باشد و هم مسلط به ادبیات، بخوانم. حضور استاد در ایام تابستان در مشهد را غنیمت شمردم و از ایشان تقاضا کردم که درس کفایه را برایم بگوید و بحمد الله ایشان هم پذیرفت.
بخش نخست این کتاب، یک دوره تفصیلی زبان شناسی سنتی است و حتی در برخی دانشگاه های غربی، منبع اصلی شناخت زبان شناسی شرقی و اسلامی است. صورت رقیق شده این مباحث را پیشتر در درس های علم اصول فقه خوانده بودم اما می دانستم که کفایه، چیز دیگری است و همیشه در ذهنم برای آن خیز بر می داشتم. به تناسب پی گیری بحث های هرمنوتیک و بلاغت، بحث های زبان شناسی را دنبال می کرده و می کنم و از آنجا که اغلب با آراء زبان شناسی جدید – از سوسور گرفته تا پیرس و کارناپ و ویتگنشتاین و چامسکی و گادامر و ریکور و... سر و کار داشتیم، لازم بود در کنار نحو و بلاغت، به مباحث زبان شناسی سنتی هم مسلط باشیم. الحق و الإنصاف همان طور که فکر می کردم، مبانی سنتی هنوز هم قدرت دارند. هر چند که مباحث مدرن، زوایای جدیدی به روی این بحث ها گشوده اند و قلمروهای جدیدی را در بحث از زبان کشف کرده اند که در مباحث سنتی بدان توجه نشده بود و دسته بندی های بهتری ارائه داده اند اما دقت نظر و موشکافی علمایی نظیر مرحوم آقا ضیاء عراقی و مرحوم کمپانی و آخوند خراسانی و میرزای قمی در چارچوب زاویه نگاه خودشان را حتی در نزد بزرگترین زبان شناسان و هرمنوتیست های جدید نمی توان یافت.
لازم است که طرفداران هر یک از این دو نحله، چه زبان شناسان و فیلسوفان و هرمنوتیست های آکادمیک و چه ادیبان و اصولیون و علمای حوزوی، خود را بی نیاز از مراجعه و استفاده از مطالب یکدیگر نبینند و با نگاهی همدلانه به نتایج اندیشه های یکدیگر را مطالعه کرده و از تراث یکدیگر مدد بگیرند. بی نیاز دانستن خود از مطالعه آثار سنتی علماء در این مباحث و سبک انگاشتن آنها به همان اندازه نادرست است که بی نیاز دانستن خود از مطالعه آثار اندیشمندان مدرن. همان طور که باید با مطالعه آثار جدید، زاویه های نگاه خود را توسعه داد، باید با مطالعه آثار گذشته، از موشکافی هایشان در این مباحث درس گرفت.
اساتید مبرّز حوزه، بخش اول این کتاب (مباحث الفاظ) را در حدود 300 جلسه درس می دهند. یعنی به اندازه حدود 40 واحد درسی دانشگاهی. زمانی می توان به عظمت کار پی برد که بدانیم در دانشگاه ها در کل دوره کارشناسی ارشد و دکتری رشته زبان شناسی، فقط 50 واحد درسی خوانده می شود. این علاوه بر آن است که هر طلبه (نه هر عمامه به سری) به ازای هر ساعت درس کفایه، حداقل 2 ساعت مطالعه و 1 ساعت در روز مباحثه می کنند. یعنی خواندن یک دوره قواعد زبان شناسی سنتی (این غیر از علم صرف و نحو و لغت و بلاغت است) بیش از 1000 ساعت زمان نیاز دارد. البته بنده فکر می کنم که می توان با اعمال روش های بهینه، کمیت این زمان را با حفظ کیفیت، به نصف تقلیل داد اما سخن اینجاست که عده ای که آشنایی کاملی با فضای حوزه ندارند، گمان نکنند که یک طلبه فاضل درحوزه های علمیه فقط در حال خواندن نمازهای مستحبی و گفتن احکام طهارت و نجاست است.
برخی از عناوین بخش اول این کتاب بدین شرح است:
اقسام وضع، تفاوت معنای اسمی و حرفی، عدم تبعیت دلالت از اراده، حقیقت و مجاز، تعارض احوال لفظ، اشتراک لفظی، حقیقت استعمال، دلالت التزامی افعال بر زمان، بساطت مفهوم مشتق، تفاوت طلب و اراده معنا، دلالت امر بعد از منع، مقدمه موصله، تفاوت خبر و انشاء، دخالت قصد در معنا، کلیت و جزئیت معنا و ...
و اما ذکر حواشی این کلاس خالی از لطف نیست لذا به برخی از آنها اشاره می کنم:
1. تنها شاگرد کلاس، من هستم.
2. استاد، روزی 2 ساعت درس می دهد و برای این 2 ساعت، حدود 3 ساعت صرف مطالعه و تالیف شرح می کند.
3. من روزی 2 ساعت درس می گیرم و برای این 2 ساعت، باید حدود 10 ساعت مطالعه کنم.
4. به پیشنهاد خودم و استقبال استاد، هر روز به مدت 30 – 40 دقیقه، به عنوان شاگرد، خلاصه درس روز قبل را به صورت مشروح برای استاد توضیح می دهم و سوالات و ایراداتم را می پرسم و نقدهایم به نظر مصنف و استاد را بیان می کنم و استاد با دقت ایراداتم را برطرف می کنند.
5. کل درس هر روز را با زحمت زیاد به صورت نموداری در می آورم و از روی آن توضیح می دهم.
6. داستان ها و حکایت ها و شعرهایی که استاد به مناسبتی در خلال درس بیان می کنند، در دفتر جداگانه ای می نویسم.
7. استاد، هیچ مبلغی برای تدریس دریافت نمی کند. برای سایر کلاس های شان در طول سال در قم هم هیچ مبلغی از شاگردانشان دریافت نمی کنند. ایشان حتی از حوزه هم شهریه نمی گیرد و با مبلغ ناچیزی که از ویرایش و تحقیق کتب از موسسات و انتشارات دریافت می کند، امرار معاش می کند و کارکردن برای دین و عدم ارتزاق از راه دین را سبب برکت زندگی اش می داند.
8. من، هیچ مبلغی برای شرکت در این کلاس دریافت یا پرداخت نمی کنم.
9. از آنجا که ایشان جز ساعت 6-8 صبح، وقت خالی دیگری نداشتند، کلاس مان در آن ساعت صبح برگزار می شود.
10. محل کلاس، در منزل استاد است.
11. حتی روزهای جمعه و ایام شهادت و روزهای تعطیل هم درس تعطیل نمی شود.
12. در شب های قدر که استاد به دلیل احیاء شب های قدر، قصد استراحت در صبح را داشتند، درس را بعد از مراسم قرآن به سر در ساعت 2 شب شروع می کردیم و تا بعد از نماز صبح ادامه می دادیم. (خودمانیم، کدام استاد دانشگاه حاضر است ساعت 2 شب مجانی در منزلش به دانشجویش درس دهد؟!)
13. استاد، کتابی سر درس نمی آورند بلکه همه کتاب و حواشی خارج از کتاب را از روی لپ تاپ می خوانند.
14. چون کلاس در ساعت 6 صبح است، گاهی (به ندرت) ایشان خوابیده و با زنگ من بیدار می شود و آبی به صورت زده و سر حال و با حوصله، درس را شروع می کند. انگار نه انگار که من مزاحم استراحتشان شدم.
15. استاد به بهانه آماده کردن درس و تدریس به بنده، مشغول تالیف شرحی به زبان عربی بر کتاب کفایه الاصول هستند و قصد دارند که در آن، چکیده اهم مطالب سایر شروح را به گونه ای بیاورد که طلبه را از مراجعه به سایر شروح بی نیاز کند.
16. هر روز فایل آن بخش از شرحی که در روز قبل تالیف کرده اند را در کنار فایل صوتی تدریس ایشان در آن روز، از خدمت شان می گیرم و مطالعه می کنم و تشابه و تعارض مباحث آن با مباحث هرمنوتیکی را یادداشت می کنم.
17. گاهی هنگام درس به قدری سوال می کنم و اشکال می گیرم که خودم هم شرمنده می شوم. از آنجا که من بیش از شاگردی، استادی کرده ام لذا می فهمم که استاد از دست شاگردی مثل من چه می کشد! یک بار شمردم و دیدم در طول 2 ساعت، 22 بار از ایشان سوال نموده یا بر مطالبی که بیان کرده اند، ایراد کرده ام!!!
18. حتی وقتی سوالی دارم ولی به علتی نمی پرسم، استاد با توجه به تجربه ای که دارند، فورا می فهمند و می گویند: «در چشمانت سوال می بینم.» و به این وسیله به استقبال سوالاتم می رود و تکه کلامشان این است که: «سوال آدم را مگسی می کند!»
19. وقتی در کتاب به نکته ظریف و دقیقی می رسیم و یا وقتی نکته ای مشکل را استاد به خوبی تشریح می کنند، چنان به شعف در می آیند که به گمانم اگر معذوریت شرعی نبود، بدون شک می رقصیدند. و این شعف را به مخاطبش هم منتقل می کند. (البته باید احتیاط کرد زیرا معلوم نیست مخاطبان نیز همان معذوریت شرعی را داشته باشند یا خیر!)
20. از زیرکی های هر استادی آن است که از شاگردش تعریف کند؛ حتی اگر شاگرد لایق آن تعاریف نباشد. این کار حتی به شاگردی مثل من که خودم این فنون را در شگرد دارم، روحیه مضاعف می دهد.
21. گرمای تابستان مشهد سبب شد که همسر و فرزند را به آمل بردم تا هوایی عوض کنند اما چنان احساس نیازی به این کلاس می کردم که فردایش برگشتم تا مبادا جلسه ای از کلاس را از دست بدهم. در این شرایط، دلتنگی که هست اما خوب... در آرامش حاصله، بهتر به مطالعه می رسم.
22. استاد، قبل از ورود به حوزه، رشته فیزیک می خواندند و من قبل از ورود به حوزه رشته زراعت و اصلاح نباتات و هر دو با زبان علوم تجربی آشناییم لذا در خلال بحث، به وفور از علوم روز و مباحث علوم تجربی در قالب مثال ها سخن به میان می آید.
23. استاد در مباحث فقهی و اعتقادی کاملا پایبند به اصول سنتی علمای سلف هستند و من تا حد زیادی منتقد آنان و همین امر باعث درافتادن بحث های مفیدی ما بین کلاس ها می شود. ایشان خیلی تاسف می خورند که چرا من از دل فضای سنتی به سراغ مباحث جدید رفته ام و من تاسف می خورم که چرا ایشان خود را محدود به مباحث سنتی می کنند و از مطالب پر مغز مدرن، کمتر بهره می گیرد.
آنکه می فهمد، می فهمد و آنکه نمی فهمد، بهتر است نفهمد.