Hermeneutics and Application

800x600

N A S P H   2 0 1 2

The North American Society for Philosophical Hermeneutics

October 5-6, 2012, University of California, Riverside

 

Theme:

Hermeneutics and Application

 

Invited Speakers:

Lorenzo Simpson (Keynote)

Georgia Warnke

kathleen Wright

 CALL FOR PAPERS

 Submissions for papers are invited on all themes related to philosophical hermeneutics, but we are especially interested in papers that address (and/or enact) the theme of Hermeneutics and Application. In order to promote a spirit of dialogue and meaningful reflection on each paper, presenters will be asked to make their papers available for posting on our web site to be read in advance. Sessions will consist of 25-30 minute presentations of papers, followed by 45 minutes of discussion. Though there will only be time to read 25-30 minute versions of papers in sessions, there is some flexibility regarding the length of submissions:  submissions may be between 3,000 and 6,000 words. Complete papers in English, formatted for blind review, must be submitted electronically to nasphermeneutics@gmail.com. Attachments in either *.doc, *.rtf, or *.pdf format are preferable. The deadline for full-paper submissions is June 1, 2012. Notifications of acceptance will be sent by July 1, 2012. For more information about the society and/or to be put on an e-mail list, please visit our blog at the URL below or contact David Vessey (davevessey@yahoo.com) or Monica Vilhauer (vilhauer@roanoke.edu).

 

About the Society: NASPH was formed in 2005 in order to further the study of philosophical hermeneutics. While honoring the roots of philosophical hermeneutics in the work of Hans-Georg Gadamer, NASPH also recognizes that the future of such thinking depends on its engagement with a diverse range of figures and issues. Our intention is to promote dialogical discussions focusing on both the sources of, and the prospects for, philosophical hermeneutics.

 For more information, see http://www.nasph.org/

شعور ملی ...

نمی دانم این عکس کجاست. اما به شعور مردمانش غبطه می خورم. (خدایا! حسرت هایمان چقدر حقیر شده)
در ذهنم حضور مردم در رقابت های انتخاباتی را با صفوف این ماشین ها در بزرگراه مقایسه می کنم. چه خوب بود اگر رعایت حقوق دیگران، به اندازه رسیدن به مقصد  برایمان مهم و محترم بود!

در فضایی که همه چیز به دین گره می خورد، به این فکر می کنم که شعور سیاسی و شعور اجتماعی چه رابطه ای دارند؟ کدام یک مقدمه و کدام یک نتیجه دیگری است؟ و نقش دین در تکوین آنها چیست؟

در آزمون شعور سیاسی، شعور اجتماعی، شعور اقتصادی، شعور فرهنگی در این سال ها:

نمره من و تو چند است؟

نمره ملت ایران
چند است؟
نمره نهادهای دینی چند است؟
نمره دولتمردان مان چند است؟
ما بعد التحریر:
http://www.jazabnews.com/News.aspx?ID=7087

تجربیات تدریس - قسمت دوم

ادامه قسمت اول ...

8. تقریباً به تمام شاگردانم لااقل یک کتاب هدیه داده ام.  جهت اینکه خلاصه مجلس خالی از ریا نباشد! عرض کنم که ... از اول ازدواج با توافق همسرم، رسمی را بنا نهاده ایم و آن اینکه به همه کسانی که برای اولین بار به خانه مان می آیند، کتابی هدیه می دهیم.

9. اغلب مواقع، وقتی شاگردانم مرا به فوتبال یا استخر یا کوه دعوت می کنند، با آنها همراهی می کنم. البته از این که علی رغم ضیق وقت، با آنها همراهی کرده ام منّتی بر آنها ندارم بلکه آنها بر من منت می گذارند که دعوتم می کنند. از این بابت از همه شان تشکر می کنم. یک بار هم قهرمان فوتسال مدارس حوزه علمیه مشهد شدیم. من هم دروازه بان تیم بودم. با هر تیمی از هر مدرسه ای که بازی کردیم، خلاصه یکی از شاگردان قدیمی ام در آن تیم حضور داشت. گاهی رویشان نمی شد که به من گل بزنند  و احترام استاد قدیمشان را حفظ می کردند و یواش شوت می زدند. بماند که در بعضی مسابقات، داور هم شاگردم بود. نمی دانم ... شاید به همین خاطر بود که قهرمان شدیم!

10. در هر جا که درس می دهیم، لااقل سالی یکی دو بار، جلسه اساتید برگزار می کنند. قبل از جلسه، با عزیزانی که با آنها درس دارم صحبت می کنم تا دردها و مشکلاتشان را به من بگویند و من علاوه بر بیان دیدگاه های خودم، بتوانم مشکلات  آنان را نیز در جلسه اساتید انعکاس دهم.

یک بار، فردای شبی که جلسه اساتید بود، یک از طلاب گفت که دیشب به شما اساتید چلو مرغ دادند اما به ما طلبه ها عدس پلو دادند. خیلی ناراحت شدم. سال بعد با مسؤولین شرط کردم در صورتی می آیم که غذای اساتید و طلاب یکسان باشد. قبول کردند و آن شب به همه چلومرغ دادند. 

11. گاهی که فرصت رفتن به خانه و صرف ناهار ندارم، سعی می کنم غذا را نه در اتاقی جداگانه بلکه در کنار طلبه ها بخورم. می دانم که از غذا خوردن با معلمشان لذت می برند. وقتی به این راحتی می توان دلی را شاد کرد، چرا نکرد؟! گاهی برای با هم غذا خوردن در هفته آینده نوبت می گیرند. من هم با افتخار می روم. بعد از غذا اگر فرصتی بود، با هم تخمه ای می شکنیم یا چای می خوریم و بعد هم به کلاس می رویم.

12. در روزهای گرم بهار و تابستان گاهی دوستان در پایان کلاس، آب میوه یا بستنی یا طالبی تگری یا ... می خرند و دست جمعی دور هم می خوریم. هر چند که دوستان اصرار در مهمان کردن ما دارند اما سعی کرده ام همیشه سهم خودم را پرداخت کنم. از سوی دیگر، جریمه مالی کسانی که درس را حاضر نکرده اند یا موبایلشان سر کلاس زنگ می زند(مثل بستنی خریدن یا پسته خریدن برای همه کلاس) که امروزه در برخی مراکز آموزشی کاملاً عادی شده است را هیچ گاه اجرا نکرده ام. شاید کسی توان مالی نداشته باشد و خجالت زده شود.

13. رابطه ام با شاگردان به گونه ای هست که بارها مشکلات مالی، خانوادگی، عاطفی و ... را مطرح می کنند. به ویژه اینکه در سن ازدواج هستند و در این زمینه ها بسیار خام و بی تجربه.

یک بار یکی از این عزیزان نزدم آمد و گفت که عاشق فردی است ولی خانواده اش نمی دانند و می خواهند به خواستگاری فرد دیگری بروند. بنده خدا خجالت می کشید که ماجرا را به خانواده اش بگوید. خلاصه من این کار را انجام دادم. نمی دانید وقتی خانواده اش قبول کردند به خواستگاری همان کسی که او به وی علاقمند بود بروند، چقدر خوشحال بود. سر درس داشت بال در می آورد. خاطرات از این دست، فراوان است.

14. عمدتاً در درس به وفور از مثال استفاده می کنم. خیلی مواقع هم سعی می کنم کاراکترهای نمادین مثال هایم، همان افرادی باشند که در کلاس حضور دارند. در لفافه این مثال ها، نکات مثبت و منفی اخلاقی هر کس، تلویحاً اشاره می کنم. خیلی مواقع هم از خودم و زندگی شخصی ام مثال می زنم. از سختی ها و راحتی هایی که برای من و خانواده ام پیش آمده می گویم. این کار سبب ایجاد صمیمیت و نیز ملموس شدن پندها و نصایح اخلاقی و تأثیرگذاری بیشتر می شود و سختی ها را برای آنها تحمل پذیرتر می کند.

15. متناسب با جنسیت حاضران در کلاس، بارها پدر و مادر و همسر و فرزندم را سر کلاس هایم در حوزه و دانشگاه برده ام. این کار هم سبب می شود که خانواده ام در جریان کارهای من قرار گیرند و آرامش خاطر و همدلی بیشتری با من داشته باشند و هم سبب می شود که طلاب و دانشجویانم احساس نزدیکی بیشتری کرده و فضای علمی و عاطفی در کلاسم ممزوج شود و آنان نیز احترام به خانواده را عملاً یاد بگیرند. به ویژه آنکه پدر و مادرم یک عمر معلم بودند و به خوبی می توانند نقاط ضعف و قوت کلاس داری ام را یادآور شوند و در بهینه سازی تدریسم، کمک کنند.